این مرد کفاش است. او زیاد کار می کند. تو زیاد کار می کنی. پزشک کار کردن را ممنوع کرده است. بیماری خطرناک است. من می دانم ولی زندگی سخت است. من مجبورم. صاحب خانه فردا اجاره اش را می خواهد. مریم این سخنان را شنید. پس شرمنده شد. چه کنم؟ درس و مدرسه را رها کنم؟ نه ... نه ... ! آهان، یافتم! بهترین راه است! در روز بعد بعد از خوردن شام همگی به خواب رفتند. ولی مریم پس ، بعد از مدت کمی برخاست. و به اطاق کار رفت. و تا طلوع صبح کار کرد. صبح روز بعد عجیب است ! چه کسی این کفشها را درست کرده است؟ مرد در حسرت است. پس از روزها و ماهها در شبی مریم خسته بود، ولی به اطاق کار رفت. و بعد از ساعتی مریم چرتش برد. و در صبح زود پدر برای خواندن نماز بیدار شد. آنجا نور است ! چه کسی در اطاق است ؟ حتماً دزد است. پس به اطاق نگاه کرد. به آرامی درب را باز کرد. پس با دقت نگاه کرد. این مریم است ؟! آه دخترکم |